داشتم اینجا رو میخوندم یاد رویاهای عزیزم افتادم. :|
من اگه ایران نبودم، جدا پلیس میشدم. شدیــــــــدا عاشق این شغلم. خیلی هیجانانگیزه!
البته در حال حاضر اصلا روحیاتم باهاش سازگار نیست... :|
حالا که ایرانم، اگه پسر بودم شاید بازم پلیس میشدم!
و حالا که دخترم، اگه حوصله حفظ کردن داشتم دوست داشتم وکیل شم.
و حالا که حوصله حفظ کردن ندارم دوست دارم برنامهنویس خفنی بشم.
.
.
.
تا اطلاع ثانوی به هیچکدوم نرسیدم. :|
پ.ن: به نظرتون مشکل بلاگاسکای با من چیه که در حالی که فونت کل متنو Tahoma کردم ولی بازم هر خطیو هر جور عشقش بکشه منتشر میکنه؟ :|
" اگه به گذشته نگاه کنم، اینجوری بوده. اولش همه چی عالیه بعدش کم کم خسته میشیم از خوب بودن و میایم بیرون از زیر اون ماسکا. نه تنها تو که حتی من. تو میخوای بشو قهرمان داستان با یه هپی اندینگ عالی. من بده نیستم چون عذاب وجدان میگیرم، ولی خوبه هم نیستم چون خیلیاش با اجباره. نمیدونم آخرش چیه ولی نقش من ازون نقشای اصلی نی. شایدم اون وسطا گم و گور بشم"
هییییچ ایده ای ندارم چرا و تحت چه شرایطی یه همچین چیزیو توی نوت گوشیم نوشتم.
بعضیا خرجاشونو تو نوت گوشی مینویسن، بعضیا شماره هایی که میگیرن، بعضیا برنامه هایی که طی روز باید انجامش بدن و بعضیا مثل من فکرای لحظه ایشون رو مینویسن.
معمولا نمیخونم چیزایی که مینویسم رو. چون لحظات قشنگی نیستن، ولی ازونجایی که یه موقع هایی اصطلاحات جالب انگلیسی رو هم تو نوتام مینیسم اومدم دنبالش بگردم که اولین جمله ی این نوت به نظرم عجیب اومد، انگار یکی اومده اینو نوشته رفته.
میگن رو بدن پررو میشی همینه!
امروز استاده دو تا 0/5 نمرهی منو نداد، یکیش نفهمیدم چی شد پیچونده شد ولی اون یکی... تو اون هیاهو توی چشماش زل زدم و گفتم:
- استاد نیم نمرهمو خوردین!
و قشنگ شنید چون چشم تو چشم هم بودیم. همگی بیاین دعا کنیم برداشت بدی نکنه. قصد بدی نداشتم خو. :|
ویرایش: اصلا مگه اینی که گفتم حرف بدیه؟ :-" شوخی بود دیگه. :-"