وقتی یکی اینقدر برات عزیزه ولی معمولا به خواسته هات اهمیت نمیده چه حسی بهت دست میده؟ من میگم معمولا... واقعا معمولا به خواسته هات اهمیتی نمیده و کار خودشو میکنه. تو نظر خودت اون کسی نیست که بخواد با تو لج کنه یا حق نداره خواسته های خودش رو مقدم بر خواسته های تو بدونه. چرا حق نداره؟ چون تو براش توضیح دادی، توضیح دادی اگه آهای اگه این اتفاق نیفته من نمیدونم چطوری ادامه بدما، تو مستقیم میگی، نه طفره میری نه مِن مِن میکنی چون انقد تو شرایط بحرانی هستی که دیگه هیچی اهمیت نداره ولی اون چیکار میکنه؟ دلیلای مسخره میاره، خواسته ی خودشو بهت تحمیل میکنه و تو بازم شکست خورده برمیگردی و با خودت میگی ادامه بده.
این خوب نیست. چون برات خیلی مهمه تو خفه میشی ولی یادت که نمیره. آخه چندین ماهه که داری ادامه میدی و به روت نمیاری و بدتر اینکه اونم به روش نمیاره.
به هر حال، باید ساخت و کنار اومد.
بعضی وقتا هست وقتى آدمای از خودت قوی تر رو میبینى بیشتر امیدوار میشی تا تلاش بیشترى کنى
ولى یه وقتایى هم هست که هر چى بیشتر میبینیشون بیشتر دوست دارى بخوابى
هنوز نفهمیدم چى میشه که اینطورى میشه.
فهمیدم میام میگم
من آدمی بودم که با آگاهی از مشکلاتم برای اولین بار ازش گله کردم... و شدیدا زدن تو سرم!
دیگری آدمی بود که فقط نگران امکان وجود مشکل بود و گله کرد... و شدیدا یاری شد!
سانسور شد!
پ.ن: منم دل دارم! :|
وقتی گند میزنی... حالا به هر شکلی... بدترین حسهای ممکنه بهت دست میده و داغونت میکنه...
حالا فک کن در حق دیگران چنین کاری کرده باشی! مشکل دوچندان میشه!
اینکه تو از قصد کردی یا ناخواسته بوده، تغییری در اصل ماجرای وجود اومده ایجاد نمیکنه و نمیشه زمان رو به عقب برگردوند.
حالا چی میتونم بگم جز...
ببخشید. :(