Start, now shoot the gun

Start, now shoot the gun

Light, camera , action!
Start, now shoot the gun

Start, now shoot the gun

Light, camera , action!

می‌سوزه!

هنوزم وقتی زیاد (تاکید می‌کنم نه‌چندان زیاد :| ) تایپ می‌کنم، شونه‌ی راستم از درون می‌سوووزه! 


چرا؟ چون شنبه دو تن از زنانِ نه‌چندان لاغر منو با ستونِ وسطِ اتوبوس اشتباهی گرفتن و با پررویی تمام از تکیه‌گاهشون نهایت استفاده رو بردن.

حالا نمی‌دونم دلیلش واقعا اینه یا دارم ربط الکی می‌دم... ولی جدا دلیل دیگه‌‌ای واسه این درد به ذهنم نمی‌رسه! هرچند نمی‌دونم چرا همون شنبه سرکلاس‌های متفرقه‌ی تابستونی(که الان تبدیل به بزرگ‌ترین انگیزه‌م شده) با وجود اون همه نوشتن اتفاقی نیفتاد. شاید هنوز داغ بودم نمی‌فهمیدم. :-"


و می‌دونین چیه؟ تنها نگرانیم اینه که تو نوشتن کم بیارم و نتونم جزوه‌های یونی رو بنویسم. :|


لازم می‌دونم فریاد بزنم: I don't have ANY CHANCE!


پ.ن:  امروز در دردناک‌ترین لحظاتِ شانه، تو گروه ملت هی حرف می‌زدن و تنها واکنش من ارسال استیکر بود. :|

پ.ن2:  به همون سرعتی که حالم خراب می‌شه، خوب هم می‌شه! و این یک چرخه‌ی بی‌پایانه...

نظرات 1 + ارسال نظر
نپونماتیکا جمعه 13 شهریور 1394 ساعت 16:17 http://nehponimateca.blog.ir

تو هم یه چیزیت میشه ها.. چرا بهشون هیچی نگفتی خب :/
هنوزم درد داری؟

گفتم ولی کو گوش شنوا؟ اونم تو اون شلوغی؟ :(
بهتر شده :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد